نائبــــــــــــــــ59

مطالب پربحث‌تر


از روزی که شنیده ام در بین ما هستی به همه سلام می کنم

السلام علیک یا صاحب الزمان

  • نائب
نائب59 - شادمانه های من

امروز را باید شاد بود. تنهایی شاد بودن هم هیچ مزه ای ندارد؛ دوست دارم امروز را در کنار همه به شادی بگذرانم. اولین شادباش را به امام زمانم میگویم برای میلاد امام علی علیه السلام. دومیش را به پدرم که دوست داشتنش قدر و اندازه ندارد که قهرمانِ زندگیم است. سومیش را به همسرم که دنیای من است و مردِ زندگیم. چهارمیش را به خودم تبریک میگویم ب مناسبت روز معلم.

+ دوست داشتم امروز را در مسجد بودم و معتکف میشدم به خاطر ریحانه اعتکاف در منزل را برگزیدم.

بقیه ی شادباش ها را به همه مردم دنیا میگویم. شاد باشید

  • نائب
نائب59 - نــــ . قطـــــــــــــــــــه ی پایان ِ زندگی

ساعت 9:43 صبح پنجشنبه ی سوم اردیبهشت 1394 درست وقتی که مدرسه ی محل کارم دانش آموزان را به اردو می برد , درست وقتی که دانش آموزان به فکر خوشی و شادی و تفریحشان بودند , درست وقتی که داشتم لقمه های کوچولو کوچولو برای ریحانه ی نازم میگرفتم , درست وقتی که شور زندگی در من و ریحانه و خیلی های دیگر موج می زد ...

زنی 49 ساله تحمل این زندگی برایش سخت بود و عجولانه نقطه ی پایان زندگیش را در این دنیا بر بالای برج میلاد گذاشت ...

و شاید آب از آب هم تکان نخورد!

متاسفم .

  • نائب
نائب59 - هر سفیدی سفید نیست!

+ یک وقتی بود مادرها در مراسم عزایی روضه ای جشنی جایی دختری را میدیدند و خوششان میامد و پرس و جویی میکردند و خواستگار میرفتند برای آقازاده اشان و دختر با صدای مادر چایی می آورد و ... رسم و رسوم و آدابی داشت برای خودش این ازدواج! به عروس میگفتند با لباس سفید بری و با کفن سفید از خونه شوهر برگردی.

+ یک وقتی هم بود دختر و پسر همدیگر را میدیدند و از هم خوششان می آمد و بعد هم خواستگاری میرفتند و خانواده ها هم با هم آشنا می شدند و رسم و رسوم و آداب و ... لباس سفید و کفن سفید و ...

+ یک وقتی هم شد که دختر و پسر همیدیگر را نمیدیدند بلکه به طریقی فقط با هم صحبت می کردند و خودتان در جریان هستید ... بعد هم وعده و وعید(دروغ و راستش را کاری ندارم) و خواستگاری و رسم و رسوم و لباس سفید و ... به هر حال اگر کلکی در کار نبود ازدواجی صورت میگرفت!

+ یک وقتی هم هست که دختر و پسر همدیگر را می بینند توافق می کنند خانه میگیرند با هم زندگی میکنند ... نه لباس سفیدی در کار است نه رسمی نه رسومی نه آشنایی ای نه خانواده ای ... فقط با هم زندگی می کنند بچه دار می شوند ولی نه عقدی در کار است نه صیغه ای نه مهریه ای ... سفید بخت هم نمی شوند حتی! فقط سفید ازدواج می کنند! اسم این زندگی را ازدواج سفید گذاشته اند.
شاید این موضوع ها را میدانستید ولی خواستم بگویم کم نیست این جور زندگی ها!

+ علت یابی به عهده ی مسئولین بخش مسکن و وام های ازدواج و وزیر کار و مدیران مملکت و مبلغان اسلام

و از همه مهمتر پدر ها و مادر ها

  • نائب
نائب59 - امسال بوی تو را دارد

یا فاطمه (س) با نام تو آغاز میکنم سال جدید و پست جدید را و چقدر خوش بحالم است که دخترم نام تو را دارد.

+ خودم هم میدونم فضای نائب 59 رو با عکس های این فسقلی قاتی پاتی کردم

+ اونایی که ندارن ایشالا سرشون بیاد اونوقت میبینن که نه تنها فضای وبلاگشون از عکس های دخترشون پر میشه بلکه همه ی فضاهای مجازی و غیرمجازیشون و حتی خواب و خوارک و کار و زندگیشون هم میشه همین فسقلی ها.

+ آرزو میکنم همه مجردها امسال به خیری سروسامون بگیرن

+ آرزو میکنم دخترم عاقبت بخیر و عافیت بخیر بشه

+ آرزو میکنم همه مریض ها شفا پیدا کنن

+ آرزو میکنم دخترم همواره مورد توجه امام زمان (عج) قرار بگیره

+ و آرزو میکنم امسال سال ظهور امام عصرمون باشه

آمین

در این تصویر ریحانه 8 ماه و 13 روزه است. 94-1-10

  • نائب
نائب59 - وقتی ریحانه از دست مامانی عصبانی میشود

ریحانه : مامانی کجایی؟ چرا پست نمیذاری؟!!!!!!!

مامانی: اعصابتو بخورم عسیس دلم

ریحانه:

مخاطبین:

 

  • نائب
نائب59 - لبخند ریحانه

زیباترین تقعر رو به پایین لبخند توست « ریحانه ی من » .

روز دختر مبارک

  • نائب
نائب59 - گمگشته ی دیار محبت

صدای سبزی فروشی که روی وانت آبی رنگ (به احتمال زیاد) ایستاده بود و مدام داد میزد «آش گؤیی خوروش گؤیی یئملی گؤیی ...» از سمت جنوبی و صدای نمکی که بلندتر از او داد میزد «میسدن بوروشدن خردا چؤررررررررک ....» از سمت شمالی خانه کلافه ام کرده بود. شاید هر کس دیگری جای من بود تا الان چند ف ح ش آبدار نثارشان کرده بود ولی برای اینکه این طفل معصوم بد دهن بار نیاید ف ح ش بلندی بر زبان نیاوردم و به یک اه گفتن با صدای بلند قانع شدم. شب را خوب نخوابیده ام البته این اولین شبی نیست که اینگونه میگذرد. هر یک و نیم ساعت یکبار بیدار می شوم و نگاهش میکنم. کارهایش هنوز غریزی است دست و پا زدن و گریه و خنده و حتی کثیف کاری هایش! لبخندش به همه دردسر هایش میارزد.

از بس نو است تنش هنوز بوی خاک میدهد « ریحانه ی من » .

+ غرق لطف و رحمت بیکران خدا شده ام. شاید تقدیر من این بود که اینگونه پیدا شوم.

زمان تولد: 26 تیر مصادف با 19 رمضان  

  • نائب
نائب59 - کسی از من خبری داره؟

حاجت بزرگی داشتم که برای برآورده شدنش نذر کرده بودم یک تسبیح صلوات بفرستم. موضوع مهمی که ذهنم را هم بدجور درگیر خود کرده بود. کلافه گوشه دفتر کار نشسته بودم که آبدارچی برایم چایی آورد و کنارم نشست انگار دلنگران چیزی بود. با همان حال کلافه ای که خود داشتم گفتم چیزی شده؟ خیلی گرفته به نظر میرسید! گفت چند روز است که حلقه ازدواجم گم شده همه جا را هم گشته ام ولی انگار آب شده و رفته توی زمین. گفتم اینجور مواقع انشراح خواندن بدجور جواب میدهد من امتحان کرده ام! یا نذر کن ان شاءا... که پیدا میشود. گفت اوووف راست میگویی! خدایا نذر میکنم اگر پیدا شد هدیه کنم به امام رضا(ع). یک لحظه از نذری که کرد شاخ در آوردم. چند روز بعد هم حلقه پیدا شد و خیلی راحت آورد و داد به یکی از همکاران تا وقتی سال نو رفتند مشهد آن را داخل ضریح بیندازد.

یاد هدیه هابیل و قابیل افتادم ...


+ مثل حلقه ازدواج آبدارچی آب شده ام رفته ام توی زمین، کاش کسی برای پیدا شدنم نذر کند و بعد مرا بیندازد داخل ضریح ... فرقی نمیکند حتی نمیخاهم خیلی زحمت بکشد و تا مشهد برود، باور دارم ضریح امام زاده سیدحمزه هم طلبیدن میخاهد!


  • نائب
نائب59 - این افسردگی نیست !

چهارراه آبرسان معمولا در چنین روزی قیامتی است از دختر و پسرهایی که جفت جفت و با هم در حال لاو ترکاندن هستند. در چنین روزی بازار عروسک فروشی و کادویی ها و کافی شاپ ها عجیب گرم است. حتی در چنین روزی مدیر هیچ کافی شاپی به نحوه نشستن دختر و پسرها کنار هم کاری ندارد. حتی برایشان مهم نیست که دختری با ناز و عشوه خود را به پسری چسبانده باشد و باهم از یک گلاسه آب میوه میل نمایند. یعنی اصلا کسی آنها را نمی بیند بس که سرگرم خودشان و لاو هایی هستند که به هیجانشان آورده است.

مرد دست فروشی داشت نزدیک یکی از این کافی شاپ ها روسری میفروخت. روسری مشکی را که برداشتم گفت: «اینهمه روسری خوش رنگ دارم اینها را هم ببینید. مشکی افسردگی می آورد!» گفتم: «مشکی بهتر است چند روز دیگر لازم می شود ...»

هوای تبریز چند روزیست بهتر شده است حتی بدون پالتو هم می شود در خیابان قدم زد ... اما ، این روزها هوای مدینه عجیب سرد است!

  • نائب